وقتی بهت خیانت میکنه [p2]
نفس عمیقی کشید و در رو آهسته از هم فاصله داد اما با دیدن صحنه ی رو به روش دخترک میتونست صدای ترک خوردن قلبش رو احساس کرد …. هرچقدر تلخ ولی واقعی بود … اره ! پسر جلوش لینو بود که داشت دختر دیگه ای رو با شور و اشتیاق میبوسید .. و یه نفر دیگه با دیدن این دو نفر شکسته شده بود دختر چند قدم به عقب رفت اما به خاطر شوکی که بهش وارد شده تعادلش رو به کل از دستت داد و روی زمین سرد خونه ای که یه زمانی با عشق هم اونو چیده بودن زمین خورد و تمام اون کوکی ها که دختر با خوش خیالی اون رو برای لینو گرفته بود با صدایی مهیب افتادند و درست عین قلب دخترک خورد شدن اشک تو چشمای دختر حلقه زد و با دیدن لینو که با تعجب بهمش خیره بود با بغض اسم پسرک رو صدا زد.
لینو که تازه متوجه کاری که کرده بود شده بود به سمت دختر میاد با صدای ارومی و زمزمه میکنه" ات …لطفا …برات توضیح میدم"
ات:توضیح؟ نه.. همچی معلومه…
با تمام توانی که داشت اروم از سر جاش پا شد ساکش رو کشون کشون به سمت در ورودی حرکت داد از طرفی پسرک هم با التماس داشت از ات خواهش میکرد که ترکش نکنه اما ات بدون توجه به اصرار های لینو توجه اون مکان رو ترک کرد. تو ماشین نشسته و اشکاش به سرعت روی صورت جاری میشدن اما براش مهم نبود چون تنها چیزی که اون میخواست این بود که این مکان رو ترک کنه پس با چشمای اشکی به جلوش خیره میشه و سعی میکنه تا با چشمای اشکی به جلو خیره شه …و بدون هیچ مقصدی میرونه تا از شر تمام اون لحظات کوفتی ای که الان دیده بود دور بشه … لینو با سرعت به سمت دخترش میدوید تا شاید مانع رفتنش بشه اما دختر سریع تر از لینو به حرکت در میاد ….میخواست برای همیشه از اونجا دور بشه …. اما واقعا میتونست تمام خاطراتی که با مینهو داشته رو فراموش کنه ؟ قطعا نه… قطعا تموم اون خاطرات مثل تیری زهر اگین به خنجرش فرو رفته بود…
دختر از همه کس و از همه چیز انتظار داشت که اوقات رو براش سخت کنه ولی از لینو نه ، اون ادمی نبود بخواد همچنین کاری با اون بکنه کسی که اون رو تا یه زمانی «عشقم»«زندگیم» «فرشته ی من» صدا میکرد ، درگیر افکار بی انتها ی خودش بود که یهو وقتی به خودش میاد و صدای بوق ماشین و چراغای پی در پی ماشینی رو که به سرعت به سمتش میومد رو حس میکنه و بعد چند لحظه همه جا تاریک میشه و درد وحشتناکی رو روی تمام نقاط بدنش حس میکنه ….و زندگیش با یه اتفاق تلخ به پایان میرسه :)
لحظاتی قبل از اینکه ات آخرین نفس هاش رو بخواد بکشه:
-لینو عزیزم منو ببخش که برات توی این رابطه کم گذاشتم ببخشید… همش تقصیر من بود … ولی اینو بدون من همیشه عاشقت بودم و هستم پس حتی اگه تو من رو به فراموشی بسپاری من همیشه و همیشه به یادت هستم .. خداحافظ عشق من
لینو که تازه متوجه کاری که کرده بود شده بود به سمت دختر میاد با صدای ارومی و زمزمه میکنه" ات …لطفا …برات توضیح میدم"
ات:توضیح؟ نه.. همچی معلومه…
با تمام توانی که داشت اروم از سر جاش پا شد ساکش رو کشون کشون به سمت در ورودی حرکت داد از طرفی پسرک هم با التماس داشت از ات خواهش میکرد که ترکش نکنه اما ات بدون توجه به اصرار های لینو توجه اون مکان رو ترک کرد. تو ماشین نشسته و اشکاش به سرعت روی صورت جاری میشدن اما براش مهم نبود چون تنها چیزی که اون میخواست این بود که این مکان رو ترک کنه پس با چشمای اشکی به جلوش خیره میشه و سعی میکنه تا با چشمای اشکی به جلو خیره شه …و بدون هیچ مقصدی میرونه تا از شر تمام اون لحظات کوفتی ای که الان دیده بود دور بشه … لینو با سرعت به سمت دخترش میدوید تا شاید مانع رفتنش بشه اما دختر سریع تر از لینو به حرکت در میاد ….میخواست برای همیشه از اونجا دور بشه …. اما واقعا میتونست تمام خاطراتی که با مینهو داشته رو فراموش کنه ؟ قطعا نه… قطعا تموم اون خاطرات مثل تیری زهر اگین به خنجرش فرو رفته بود…
دختر از همه کس و از همه چیز انتظار داشت که اوقات رو براش سخت کنه ولی از لینو نه ، اون ادمی نبود بخواد همچنین کاری با اون بکنه کسی که اون رو تا یه زمانی «عشقم»«زندگیم» «فرشته ی من» صدا میکرد ، درگیر افکار بی انتها ی خودش بود که یهو وقتی به خودش میاد و صدای بوق ماشین و چراغای پی در پی ماشینی رو که به سرعت به سمتش میومد رو حس میکنه و بعد چند لحظه همه جا تاریک میشه و درد وحشتناکی رو روی تمام نقاط بدنش حس میکنه ….و زندگیش با یه اتفاق تلخ به پایان میرسه :)
لحظاتی قبل از اینکه ات آخرین نفس هاش رو بخواد بکشه:
-لینو عزیزم منو ببخش که برات توی این رابطه کم گذاشتم ببخشید… همش تقصیر من بود … ولی اینو بدون من همیشه عاشقت بودم و هستم پس حتی اگه تو من رو به فراموشی بسپاری من همیشه و همیشه به یادت هستم .. خداحافظ عشق من
۱۵.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.